به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید : چهره،والدین(پدرومادر) و زادگاه ، چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.
اگر وقتی برای اولین بار کسی را به ما معرفی می کنند بلافاصله و بهگونه ای غیرارادی او را در پلهای از پلکان هرم اجتماعی که در ذهن خود داریم قرار می دهیم و رفتار و گفتارمان بر مبنای فاصلهای که این فرد در این هرم با ما دارد تنظیم میشود،اگر میزان و نحوه پذیرایی ما از یک کارمند جزء یا یک فامیل نادار همانگونه نیست که از رئیس اداره یا یک قوم و خویش ثروتمند- اگر در چشم ما مهندس، محترمتر از بقال، تهرانی بالاتر از شهرستانی، شهری برتر از دهاتی، افغانی و غراقی و پاکستانی کمتر از فرانسوی و آلمانی و امریکایی است،- اگر هوش بعضی از اقلیتهای قومی و نجابت بعضی دیگر را با نقل داستانهای کوتاه تحت عنوان جوک زیر سوال می بریم و لهجه آنان را به مسخره می گیریم، عجب نیست چرا که جامعه عدالتمند انسان عادل در خود می پروراند و جامعه غیر عدالتمند انسان تبعیض گر.همه سخن در قرآن از عموم انسان ها است و خطاب ها به شکل یا بنى آدَمَ؛ (اى فرزندان آدم) و یا اَیُّها النّاسُ؛ (اى مردم)، و یا یا اَیُّها الّذین امنوا، (اى کسانى که ایمان آورده اید) و یا عبادى؛ (اى بندگان من)، و یا اَیّها الاِنسانُ؛ (اى انسان) است.به این ترتیب مخاطبین قرآن همه جهانیان؛ وقوانین آن ناظر به همه انسان ها است.
ببینید:
هرگاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانه اش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ دادهاست. ژادپرستی نوع خاصی از تعصب است که بر مبنای استدلالات نادرست و عمومی کردن برخی خصوصیات به گروهی از انسانها، به گونهای غیرقابل انعطاف، شکل میگیرد.
+ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِّنْ ذَکَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ؛
(اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ [اینها ملاک برترى نیست] گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است؛ به یقین خداوند دانا و آگاه است)
+ لا فَضْلَ لِعَربیٍّ عَلی عَجَمِیٍ و لا فَضْلَ لِعَجَمِیٍ عَلی عَرَبِیٍ کُلُّکُم مِنْ ءادَم وَ ءادَمُ مِنْ تُرابٍ؛
هیچ برتری برای عرب بر عجم و نیز عجم بر عرب نیست؛ همه شما از حضرت آدم علیه السلام خلق شدید و حضرت آدم علیه السلام نیز از خاک آفریده شد.
فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می افتد. معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعه ای رخ دهد.
از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیافتد تا کسی خوشبخت شود. پول تنها کافی نیست. عشق تنها کافی نیست. شهرت تنها کافی نیست. اما اگر همه این ها با هم باشند شاید بشود گفت کسی خوشبخت شده است. تنها تفاوت آن ها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیده اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی شوند؛ چون وقتی چیزی اتفاق افتاد دیگر نمی توان آن را به حالت اول برگرداند.
هر خوشبختی همیشه در معرض فروریختن و تبدیل شدن به فاجعه است اما فاجعه ها هرگز تبدیل به خوشبختی نمی شوند؛ حتی شاید شدت شان هم بیشتر بشود یا همان طور ثابت باقی بمانند اما به هر حال از بین نمیروند. به همین دلیل روز به روز به فاجعه ها اضافه می شود و از خوشبختی ها کم میشود. فاجعه مثل این است که به کسی چند گلوله شلیک کنیم؛ به طوری که گلوله آخر _ به عنوان تیر خلاص _ توی شقیقه اش شلیک شود.
| سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار، مصطفی مستور|
بشنوید: